تقدیم به «هشتمین ستاره» و «دهمین خورشید»
1- «رضا»ست نامِ تو، ای آنکه «مُرتضا» شده ای
نه مرتضی؛ که رضا دادی و «رضا» شده ای
2- تمام صحن و سَرایت، خلاصه ای از عشق
تو «کوثری» و «غدیری»، که مقتدا شده ای
3- مَگرنه زائرِ کویت، گدایِ درگاه است؟!
تَـرَحّمی بنما! چون: که پادشا شده ای
4- جهانِ فانی اگر کشتی است، و ما بر آب
بنامِ تو قسم آقا! که «ناخُدا» شده ای
5- بهار، نامِ تو را می بَـرَد به لب، آری؛
تویی که آینه ایّ، و خُدانِما شده ای
6- اگر به «پنجره فولاد» می بَـرَم دَستی؛
بدان که «ضامن» من گشته، رَهنِما شده ای
7- دلم به سلسلهِ عشقِ تو، گرفتار است
«حدیثِ سلسله» خواندی، گره گُشا شده ای
8- به شام تار من ای جان! تو نورِ عرفانی
به آسمانِ محبّت، تو چون هُما شده ای
9- «سِراج» و «عالِم آل محمّدیّ» و «رَئوف»
«زکیّ» و «فاضِل» و «صابِر» تویی، رضا شده ای
10- تویی که فاتح دل هایِ خُرد و محزونی
سریر مُلکِ تو دل شد، جهان گُشا شده ای
11- سَخاوتِ تو مرا، دَرسِ مهر می داده است
از آن زمان که مرا، غَم زُدا شده ای
12- به سنگِ سینه ما، حکّ شده است نقشِ شُما
شنیده ام که به دردم، تو آشنا شده ای
13- قلم به مدح شما هم، توان ز کف داده است
بیانِ عرضِ ادب را، تو مُنتَها شده ای
14- نگاه لُطف و کَرَم را به شعرِ من انداز
که سَلسَبیلِ هنر را، هُنـَرنِما شده ای
15- سَرود «رَهروِ» بیدل، اگر قصیدهِ شوق
اُمید بسته که تو شافعِ جَزا شده ای
هادی دهقانیان نصرآبادی (رَهرُو)- 8/اردیبهشت/1398
لا تَساَل!
لا تسأل ما هی أخباری
لا شیءَ مهم إلا أنت
فإنک أحلى اخباری
لا شیء مهم إلا أنت
وکنوزُ الدنیا من بعدِک
ذرّات غُبارِ
لا تسأل ما هی أخباری
أنا منذ عرفتک لا أتذکر
حلمَ الفجر ووجهَ الورد ولونَ الأشجار
لا أتذکر صوتَ البحر وعزفَ الموجِ وشدوّ الأمطار
یا قدراً یسکنُ روحَ الروحِ ویرسمُ شکلَ الوقتِ
ویغزلُ بالحبِ نهاری
لا تسأل ما هی اخباری
وکنوزُ الدنیا من بعدک
ذرّات غُبارِ
——————————————
از من نپرس «چه خبر؟»
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای
و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که «چه خبر؟»
شعر: سعاد الصباح
ترجمه: نرگس قندیل زاده
قَیس بن مُلَوَّح(قیسِ بنی عامر)
مشهور به «مجنون لیلی»
مجنون لقب شاعری عرب به نام قَیس بن مُلَوَّح عامری از قبیله عامر از نجد بوده که در نیمه دوم قرن هفتم میلادی میزیستهاست. بر این اساس مجنون عاشق لیلی، دختری از همان قبیله بوده و اشعاری برای وی میسرودهاست. این اشعار چنان در میان اعراب مؤثر افتاد که دستکم تا دو قرن بعد، هر شعری که نام لیلی در آن بود، به وی منسوب میشد. این اشعار و حکایات، طی دویست سال بعد جمعآوری شد و در این مدت دستکم ۵ کتاب به زبان عربی به حکایت مجنون اشاراتی کردند. به تدریج داستان مجنون دچار تحولات زیادی شده و شاخ و برگ زیادی بر آن افزوده شد.
قَیس بن مُلَوَّح شهرتیافته به «مجنونِ لیلی»، شاعر عرب در روزگار اُمَویه بود. عاشق لیلی عامریه شد، اما خانوادهٔ لیلی، قیس را از دیدارِ لیلی بازداشتند و لیلی را به ازدواج ورد بن محمد عُقَیلی درآوردند. قیس سپس به غزلسرایی روی آورد. برخی از ناقدان قدیم و پژوهشگران وجودِ قیس را منکر شدهاند و گفتند او شخصی خرافی است.
ادامه مطلبگفت و گو
نشسته گوشه دریا؛ ستاره ای جاندار
به گفتگوی صدف می نشیند او هربار
چو لب به خنده گشاید ز شوق وصلِ عزیز
به خنده های ظریفش صدف شود بیمار
از آن زمان که بلرزید؛ سینه عاشق
فِسُرد ریشه جُور و شکشت شاخه آزار
حکایت از صدفی بود: "واله و شیدا"
که کوه عشق ستاره؛ بر او شده آوار
به قلب صاف صدف هم شکایتی باشد
که بوده هرشب و صُبحی به مهر او درکار
ستاره از درِ لُطفش؛ کند پرستاری
برای یار قدیمش؛ چو چشم شب بیدار.
٢٢ / بهمن / ١٣٩٦
قحطی قصه ها
امسال، سال قحطی دنیای قصه هاست!
آرامش درون دلم، تا خدا، خداست.
مردند مردمان زمان قدیم و، ماند؛
یک مشت حرف باطل و، یک دست حرف راست
دیگر برای عرض هنر، پیش یار هم؛
خاموش، مثل سنگ شدن! باز نارواست
باید که طوطی از قفس خود رها شود
گر هند هم نشد؛ برود هرکجا هواست!
بغضی گرفته راه نفس را، چو استخوان
انگار در گلو شده جاگیر، تا کجاست؟!
اینبار حرمت دل خود را شکسته ام
تا بشکنم هوا و هوس، غیر این جفاست
پایان شب، به روز مبدل نمی شود!!
آغاز سال، قحطی دنیای قصه هاست.
هادی دهقانیان نصرآبادی
عصر 18 آذر 1396
حماسهِ نور
آغاز می کنم، غزلی را بنام "مادر" خود
که از "حماسه نور"ش، جهان معطُر شد
شکفت تا که لبانش به خنده ای، چون گل
ندید عالم و آدم، چو او گلی، لابد
به انتظار نگاهش، چه سالها که گذشت
"هزار و یک شب" عمرش چو جاده ای طی شد
خوشا بحال تو "رهرو" که سایه ای داری
بساط شعر تو گرم است، غم نخور بی خود!
هادی دهقانیان نصرآبادی(رهرو)
17 اسفند 1396 خورشیدی
شهر مقدس "قم"
تقدیم به «هشتمین ستاره» و «دهمین خورشید»
1- «رضا»ست نامِ تو، ای آنکه «مُرتضا» شده ای
نه مرتضی؛ که رضا دادی و «رضا» شده ای
2- تمام صحن و سَرایت، خلاصه ای از عشق
تو «کوثری» و «غدیری»، که مقتدا شده ای
3- مَگرنه زائرِ کویت، گدایِ درگاه است؟!
تَـرَحّمی بنما! چون: که پادشا شده ای
4- جهانِ فانی اگر کشتی است، و ما بر آب
بنامِ تو قسم آقا! که «ناخُدا» شده ای
5- بهار، نامِ تو را می بَـرَد به لب، آری؛
تویی که آینه ایّ، و خُدانِما شده ای
6- اگر به «پنجره فولاد» می بَـرَم دَستی؛
بدان که «ضامن» من گشته، رَهنِما شده ای
7- دلم به سلسلهِ عشقِ تو، گرفتار است
«حدیثِ سلسله» خواندی، گره گُشا شده ای
8- به شام تار من ای جان! تو نورِ عرفانی
به آسمانِ محبّت، تو چون هُما شده ای
9- «سِراج» و «عالِم آل محمّدیّ» و «رَئوف»
«زکیّ» و «فاضِل» و «صابِر» تویی، رضا شده ای
10- تویی که فاتح دل هایِ خُرد و محزونی
سریر مُلکِ تو دل شد، جهان گُشا شده ای
11- سَخاوتِ تو مرا، دَرسِ مهر می داده است
از آن زمان که مرا، غَم زُدا شده ای
12- به سنگِ سینه ما، حکّ شده است نقشِ شُما
شنیده ام که به دردم، تو آشنا شده ای
13- قلم به مدح شما هم، توان ز کف داده است
بیانِ عرضِ ادب را، تو مُنتَها شده ای
14- نگاه لُطف و کَرَم را به شعرِ من انداز
که سَلسَبیلِ هنر را، هُنـَرنِما شده ای
15- سَرود «رَهروِ» بیدل، اگر قصیدهِ شوق
اُمید بسته که تو شافعِ جَزا شده ای
هادی دهقانیان نصرآبادی (رَهرُو)- 8/اردیبهشت/1398
«در مرثیه قتلِ حضرت اباعبداللّه الحسین(ع)
متضمّن به ابیات قصیده سعدی»
«آسمان را حق بُوَد گر خون بگرید بر زمین»
نوحه گر باشد زمان در داغ و گردد بس غمین
ای زمانه چَشمِ خود را باز کن، بنگر به حَقّ
تا ببینی سُرخیِ خون در دلِ لعلِ نگین؛
سَلسَبیلِ تشنگان، نورِ دو عین مصطفی(ص)
برترینِ خَلق و مِهتر، از ملائک بر زمین
«قالبِ مجروح اگر در خاک و خون غَلطَد چه باک!؟
روحِ پاک اندر جوارِ لُطفِ ربّ العالمین»
درد و غم با چاه از نو گفت باید ای علی(ع)!
درد گفتن را نشاید با غریبان، نازنین
چَشم زهرا(س) غرقِ خون و سینه اش دریایِ غم
چون نلرزد چرخِ گردون؟، چون نباشد دل غَمین؟
آسمانا! مهربانی می کنی با چَشمِ خود
لیکن از ظلم عدو گردید ویران، مُلکِ دین
کَشتی خَلقی به دریایِ حوادث، ای حسین(ع)!
چون چراغِ روشنی در راهِ تاریکِ زمین
ای حسین(ع)! ای ماه روشن در شبِ تاریکِ ما
خوش بتاب از غرب تا مشَرق، تو ای خورشیدِ دین
سوختم!، پروانه وار از دستِ آتش جَسته ام
تا بدانم سرِّ قرآن خواندنت بر نایِ کین
ای قلم! نقشی بزن بر چهرهِ غَمبارِ شعر
تا قیامت «روزبه»، گوید هزاران آفرین
***
28/آبان/1394 خورشیدی ، برابر با 7/صفر/1437 قمری ، تفت
هادی دهقانیان نصرآبادی- دبیر زبان و ادبیات فارسی، متخلّص به «روزبه»
از «ادبیات» تا «ادبی-آت»
(بررسی نقص های آموزش ادبیات فارسی، و طرح چند پیشنهاد)
هادی دهقانیان نصرآبادی*
دبیر ادبیات فارسی-یزد
کارشناسی ارشد زبان و ادب فارسی
ادبیاتِ فارسی، «هنر-دانشی است، آمیخته با زبان»، که جنبه هنری آن بر جنبه دانشی آن همیشه برتری داشته است. مگر نه اینکه یک فارسی دوست یا فارسیِ آموزِ غیرِایرانی نخست به وجه هنری یک اثر ادبی می نگرد-حتّی در زبانِ خودش-و سپس با نقدِ دانش پژوهانه خویش در پی شناخت لایه های زیرینِ آن اثر برمی آید؟ مگر نه اینکه «جدال عشق و عقل» که پایه ای ترین مفهوم ادبیاتِ فارسی است، قابل تفکیک از هم نیست و دانش از تقسیم و حتّی ترکیبِ آنها عاجز است، امّا هنر در قالب یک شعر کوچک چون «هایکو» و یا مرثیه ای بلندبالا و غزلی دل انگیز به نقّاشی آن می پردازد؟
پس ادبِ فارسی «هنر» است، نه دانشِ صِرف، که رمزِ ماندگاری آن نیز هست. و بر ما است که با آموزش هنرمندانهِ آن، لذّتِ فهم و اندیشه را در مخاطبِ خود برانگیزیم. ناگفته پیداست که «مدرسه» و «کتاب» مهمترینِ مکان ها، و ارزشمندترینِ وسایل آموزشِ این هنر است. پس باید نقص های موجود را رفع کنیم و با طرحِ و بررسی چند پیشنهادِ ذوقی و دانش مآبانه، «هنر» را جلوه گر سازیم:
1- مقدّمه:
هدف از نگارش این مقاله کوتاه شناساندن زنی هنرمند و ت مدار است، که پس قریب به 450 سال، پرده از چهره یگانه و ی او برداشته می شود، و به عنوان فردی هنرمند معرّفی می شود. منابع تحقیق این اثر، از تحقیقات معاصر گرفته شده است، ولی تطبیق نام فرد، خدمات و شخصیتِ هنریِ او هدف اصلی این نوشتار بوده است. زیرا؛ تاکنون نام او در هیچکدام از آثارِ ادبی و هنری(از صفویه تا کنون) ذکر نشده، و فقط به ابعاد ی او پرداخته شده است، چنانکه اثری به قلم او یافت نمی شود. دلایل گمنامی این شاهزاده هنرمند، از مواردی است، که می تواند در مقالات دیگر مورد پژوهش قرار بگیرد.
2- شرحِ زندگانی:
از کسانی که در عرصه خطّ شکسته به حُسنی تمام رسیده، ولی نقشی از او در دفتر ایّام-جز نامی-باقی نمانده است، بانویی است دلداده، که به عشقِ خطّ در دام شکسته نویس شهیر و مبدع این نوع خط یعنی «میرزا شفیعا»(شکسته نویسِ معاصر با «شاه سلطان حسینِ صفوی») افتاده، و آن چنان محو جلال و جمال این خط شده است، که زیر نظر میرزا به تعلیم خط پرداخته و درین عرصه به جایگاهی بلند دست یافته است. نام او «راضیه(رَضیه) بـِیگُم»(متولّد 1700 میلادی در اصفهان) است، دختر سلطان حسین صفوی و همسر نادرشاهِ افشار بوده است. او خواهر ناتنی و بزرگتر شاه طهماسب دوم و عمه شاه عباس سوم بود، و به مدّت ۱۲ سال ملکه حکومتِ افشار بود، و بعد از مرگ نادرشاه، به مدت ۳۰ سال صحنه گردان و شخصِ اوّل حکومتِ افشاریان بود.(1) از این زنِ هنرمند و تمدار متاسّفانه اثری در دست نیست.
دو مقاله جدید هادی دهقانیان نصرآبادی
در «ششمین همایش ملی پژوهش های نوین در حوزه زبان و ادبیات ایران» پذیرفته شد.
این مقالات بزودی در مجموعه مقالات منتشر می شود.
مقاله اوّل:
بررسی تطبیقی اصطلاحات عاشقانه در غزلیات حافظ شیرازی (بر اساس رساله «رَشفُ الاَلحاظ فِی کَشفُ الاَلفاظ» الفتی تبریزی)
Comparative study of romantic terms in Hafez Shirazi's sonnets (Based on the dissertation "Rashuf al-al-Haq Fayyat Ol-Fafaz")
مقاله دوّم:
بررسی مختصّات سبک هندی در «دیوانِ بیرنگِ لاهوری»، شاعر گمنامِ شبهِ قارّه (بر اساس نسخهِ نویافتهِ دانشگاه ملّی پنجاب)
Investigating the Hindi Indicaton Coordinates in the Birang-e-Lahouri Divan, an Indomitable Poet of the Subcontinent (Punjab National University)
نویسندگان مقالات:
دکتر آسیه ذبیح نیا عُمران (دانشیار دانشگاه پیامِ نور)
هادی دهقانیان نصرآبادی (دانشجوی مقطع ارشد-دانشگاه پیام نور)
«قرار هشتم»؛ برای امام هشتم(ع)
توضیحات:
1- قرار هشتم: نام طرحی به مناسبت روز هشتم هرماه شمسی برای خدمت به مردم
2- تَکتُم: نام مادر حضرت رضا(ع)
3- بَست/صحن/رواق/حریم: نام مکان های گوناگون در حرم امامان
4- نقاره: وسیله ای ضربی که همراه با «کرنا» و «سرنا» در برخی حرم ها و در اوقات خاص نواخته می شود.
5-جامع: نام بزرگترین صحن حضرت رضا(ع)
6- نگین نشان: دوّمین ضریح امام رضا(ع) که در دوره نادرشاه ساخته شد، و اکنون بر روی سرداب مطهّر نصب است.
7- امین الله: از دعاهای مجرّب که توصیه می شود در مکان های مذهبی بویژه حرم ها خوانده شود.
8- مصراع پایانی و آغاز مانند هم است، و به این تکرار «ردُّ المَطلَع» می گویند.
انتشار مقاله جدید با عنوان
«دارالعباده یزد و شاعرانش، در جُنگی تازه یاب و چَشم نواز»
در صفحه نخست «پایگاه خبری نسخ خطی»
لینک در سایت:
«دارالعبادهِ یزد» و شاعرانش، در جُنگی تازه یاب و چشم نواز
لینک دانلود مقاله:
manuscripts.ir/fa/majaleh/download/513_cf6b7608b9461c910f64d9d9dc7da39c
نقیضه بر غزل خواجه حافظ؛
در باب «بنزین»:
الا یا ایها النازل؛ ادر کاسا و بنزینا
که شد آزادی سهمم؛ برایم عین ننگینا
به بوی نابت ای جانا؛ تمام خلق مدهوشند
فلک بسیار می گیرد برای خلق تنگینا
مرا در شهر خود هردم؛ چه امن عیش می ماند
که دائم می زند در گوش؛ خرج ماه زنگینا
ز خون لباده سنگین کن، گرت قصد قتال ماست
که شاعر بی خبر باشد؛ ز مستی های بنگینا
شب شیرین من با تو؛ چو روز تلخ می گردد
کجا دانند حال ما؛ زمین خواران سنگینا
همه کارم ز بیکاری؛ به شب کاری کشید آری؛
نهان کی گردد آن کاری؛ کزو سازند جنگینا
صعودی گرهمی خواهی؛ رها کن ریش ملت را
بخواهم راحت مردم؛ اگر گویی تو آمینا
مگر «رهرو»بدام آرد؛ چو «حافظ»زلف شعرش را
رها هرگز نخواهد کرد؛ این ابیات رنگینا.
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی-۱۸آذر۱۳۹۸)
تقدیم به قافله سالار کاروان عشق حضرت زینب کبری(س)
&&&&
زینب(س) که بود؟ زین پدر یا که فاطمه(س)؟
جاپای اوست، در همه جا مهر خاتمه
زینب(س)، علی(ع)ست یا که محمد(ص)؟ خدای من!
زینب(ع)، همان حسین(ع) مجدد؛ خدای من!
روزی که پای می نهد او در سرای عشق
از عرش و فرش می گذرد هوی و های عشق
بانو که نیست؛ مرد تمام است حضرتش
وان صورتش نشانه زهرا(س) و سیرتش
باب امامت است؛ و حریف عدوی حق
تفسیر آیه آیه «انفال» و هم «فلق»
او سوره مجسم قرآن است
یا مظهر مکارم خلق محمدی ست؟
او نائب پیمبر و زهرا(س)ی اطهر است
او مفخر علی(ع) و ملقب به «کوثر»ست
بویی فقط، ز چادر زهرایی اش بس است
هرکس یقین به این نکند نیز، ناکس است
&&&&
ای داعی ارادت و ای اهل «اهل بیت»
ای شاعری که دل بنهادی به شعر و بیت!!
توصیف قد و قامت این سرو مشکل است
پایی زدن به ساحت این سرو مشکل است
باید رهاکنی، توقلم را و هم کتاب
تا «خطبه خوان» تو را بنماید دمی خطاب
&&&&
«رهرو»، به گرد حادثه هرگز نمی رسد
جانا کجاست غیرت قوم «بنی اسد»؟؟
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی)-۱۱ دی ماه ۱۳۹۸
سردار دل ها
«بمناسب شهادت سپهبد قاسم سلیمانی»
####
«سردار» اگر رفت؛ «یکی» هست بیاید
اما مگر این مادر میهن چو تو اینبار بزاید؟!
هرچند که جان در بدنت نیست، دلاور!
باید وطن زخمی من، سخت از قبل بپاید
ای «قاسم دل ها» و عزیز همه جان ها
بی عشق تو این زندگی و ننگ نشاید!
با دشمن خود باز بگویم، به شرافت:
کس را نبود جرات آن، مهر تو از ما برباید
آن پیکر خونین، که شده مایه فخرم؛
خورشیدنشان گشته اگر بی تن و بی سر بنماید
«رهرو» غزلت بوی دگرگونه گرفته است
اوضاع دگر گشته و شاعر غزلی نو بسراید.
###
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی)-۱۴ دی ۱۳۹۸
معلم ادبیات فارسی یزد
ای وطن!
###
ای وطن! «تنهاترین سردار» عشق!
ای تو ما را همچو مادر، یار عشق!
هردم از دوران تو را زخمی رسید
ای تو خونین پیکر افگار عشق!
در تمام دوره ها چشمت گریست
سینه ات مجروح هر آزار عشق!
«انتقام سخت» آرامت نمود
ای وطن! ای چشم دل بیدار عشق!
شاد باش و مهربان و پرطپش
ای تپنده قلب پراسرار عشق!
این هیاهوی های دشمن را ببین
ای همیشه زنده در اعصار عشق!
گر نگه کج کرد دشمن سوی تو
می خورد سیلی، ز آتشبار عشق!
میهنم هرگز نگردد طعمه چنگال ها
گر فروریزد بروی دشمنم آوار عشق!
«رهرو» این میهن نه مثل یوسف است
تا شود حراج در بازار عشق!
این وطن چون جان ما باارزش است
تا ابد این جان؛ بود بیمار عشق!
###
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی)-۲۱ دی ۱۳۹۸
«باغبان ادب»
تقدیم به ساحت حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی
*****
بنای شعر و ادب؛ از نوای فردوسی ست
حریم و حرمت شعر از لوای فردوسی ست
درخت جادوی شعر از حمیتش باقی ست
که باغبان ادب هم، خدای فردوسی ست
مگر نه اینکه، خداوندگار شعر هموست؟
که هرچه مانده ز ایران برای فردوسی ست
ادیب و سعدی و حافظ؛ نه برترین بودند
به هر کجا نگری جای پای فردوسی ست
کجاست سعدی و بستان و هم گلستانش؟!
که راه چاره عشقش، دوای فردوسی است
همو که عمر عزیزش، بپای شعرش ریخت
و «شاه نامه» مثال از وفای فردوسی ست
خداست شاهد جهد عظیم فردوسی
که دیده روشن از آن خاکپای فردوسی ست
اگر چو «رهرو» از این شور عشق سرمستی
بخوان غزل که غزل هم فدای فردوسی ست.
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی)-۹۸/۱۱/۱
تقدیم به سلطان دل ها، امام علی بن موسی الرضا(ع)
هوهوی باد می بردم تا مناره ات
می بینم آن بلندی شمس العماره ات
همچون کبوتری که پناهش تو بوده ای
پرمی زنم دوباره بسوی نقاره ات
گل می کند وجود من از بوی زائران
قربان آن حریم و شمیم بهاره ات !
دور تو را گرفته یکی، نه، چهار باب
آری؛ به چشم می خورد آن «چارپاره»ات
در هر رواق، آینه ها حرف می زنند؛
آقا ! چگونه درک کنم استعاره ات؟!
اینجا فقط برای گدایی نشسته ام
اذن دخول می طلبم، یا اشاره ات
ای ضامن تمام غزالان تیزپا !
بنگر به حال ما و نبین استخاره ات !
ای هشتمین ستاره هفت آسمان عشق !
من را ببر بسوی خودت، با شراره ات .
هادی دهقانیان نصرآبادی
(رهرو یزدی)-۵ بهمن ۹۸
هادی دهقانیان نصرآبادی
(کارشناسی ارشد ادبیات فارسی-معلم)
&&&
۱-حکایت فردوسی و «فرزند ناخلف» !!
قاسم بن حسن طوسی(۳۵۷ق-۳۹۴ق)، فرزند ارشد حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی(۳۲۹ق-۴۱۶ق) در سال ۳۵۶ یا ۳۵۷ بدنیا آمد. آنچنان که خود فردوسی در ابیات آغازین داستان «بهرام چوبین با خاقان چین» سروده است؛ چندان خاطره خوبی از این جوان ۳۷ ساله نداشته است:
همی بود همواره با من درشت
برآشفت و یکباره بنمود پشت
برفت و غم و رنجش ایدر بماند
دل و دیده من به خون درنشاند
او در ادامه به ملامت پسرش می پردازد، و به گرایش فرزندش به دوستانی نه درخور اشاره می کند. در اینجا زبان حکیم گاه آرام و غمگین است، و گاه برنده و سرزنشگر جلوه می کند:
ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا چاره جستی ز همراه پیر؟!
مگر همرهان جوان یافتی
که از پیش من تیز بشتافتی؟!
ادامه مطلب
درباره این سایت